سلام
دو سال پیش یه دختر به من پیشنهاد داد منم قبول کردم من اون زمون از رابطه های همجنسا با خبر نبودم فکر میکردم یه رابطه ساده اس من وقتی در مورد این رابطه ها فهمیدم کمی باهاش سرد رفتار کردم که خودش دست از سرم برداره ولی بد تر شد بهم وابسته شد با بد خلقیام راه میومد بد اخلاق میشدم عصبانی میشدم سعی میکرد ارومم کنه بهش وابسته شده بودم این رابطه برام جالب بود چون من از پسرام خوشم نمی یومد برام جالب بود برای همین پیش بردمش اون چند روز پیش بالاخره به بهانه درس اومد خونمون من اونو بوسیدم ولی بعدش فهمیدم اصلا برام جذابیتی نداره اصلا جذبش نمی شم بهش گفتم که برام جذابیتی نداری اون داغون شد شکسته شد و تصمیم گرفت مدرسه دیگه نیاد من دوباره سعی کردم باهاش رابطه داشته باشم میدنین من اصلا طاقت اینو ندارم که کسی به خاطر من اسیب ببینه یا اینده ای که میتونه براش درخشان باشه به خاطر من نابود شه واقعا دلم نمیخواد به خاط من اسیب ببینه سال هشتم سال تحصیلی خواستم باهاش کات کنم ولی اون در حد رگ زنی رفت منم به خاطر اینکه اون از درسش به خاطر من عقب نیوفته این رابطه رو یه سالم ادامه دادم البته بهتر رفتار کردم اینطوری رفتار کردم که انگار عاشقشم منم یه لزم البته بگم که تو اون یه سال فک کنم دوسش داشتم واقعا سال نهمم به خاطر اینکه امتحان ورودی داشتیم این رابطه رو ادامه ادامه دادم ولی خودم نابود شدم و امتحان ورودی رو خراب کردم ولی اون از من بهتر زده بود به خاطر این نابود شدم که اون منو دوست داشت و وقتی باهاش بد رفتار میکردم یا میخواستم باهاش کات کنم نابود میشد اون منو دوست داشت در واقع عاشقم بود ولی من بهش حس واقعی نداشتم و این منو نابود میکنه و الان که بهش گفتم بیا مثل قبل از رابطه مون باشیم دوباره نابود شده بگین الان من باید چه کارکنم به این رابطه ادامه بدومو پا رو قلبم بزارم یا دیگه ادامش ندم؟